وحید محمدی، متولد آبان ماه ۱۳۶۱ است. کودکی و نوجوانی او در شهر زنجان و به گفته خودش در فضایی با «روحیهای شاعرانه»، گذشته است. نخستین تجربیات هنریاش از عضویت در گروههای کوچک فرهنگی در شهر زادگاهش آغاز شد و دانشآموخته رشته نقاشی است. به باور او، تجربه دانشگاه هنر و معاشرت با جمع دانشجویان تاثیر عمیقی در زندگیاش گذاشت و باعث شد تا با مختصات کار هنری آشنا شود.
در نگاه نخست؛ نور و تاریکی، تجربهگرایی در شیوه رنگ گذاری و تامل پیرامون مفهوم «اتفاق»، موضوع اصلی آثار متاخر وحید را تشکیل میدهد. چیزی که خود آن را «بازسازی فضای آبستره» مینامد و میگوید: «ساختن برای من به این معناست که اتفاق به کمترین میزان خود برسد و کاری که میکنم کنترل اتفاقهاست. من به دنبال راهی هستم که با آن بتوانم یک چشمانداز و هم یک گوشه از خیابان را نقاشی کنم و ازلحاظ رویکرد هم تفاوتی نداشته باشد.»
جهان آثار وحید، حالتی آمیخته و محو دارد. همچون تصویری دور و نزدیک، غنی از رنگهای آشنا و غریب با لحن و بیانی موسیقیایی. تصویر ذهنی او از واقعیت، بیرون از زمان و مکان میایستد و ناکجایی را میسازد که «طبیعت، شهرها و راهها»، به هم میرسند و با یکدیگر پیوند میخورند.
آبستره، برای او به معنای ابداع واقعیتی ناشناخته نیست. همچون سامان دادن به آشفتگی جهان اطراف و ساختن قطعاتی از موسیقی است که در آن رنگها ضمن آنکه تصوری از اشیاء و چیزها هستند، جریان سیال فکر هنرمند را نیز بازگو میکنند.
وحید، افکار و دقایق خود یا آنچه را که حدیث نفس و گفتگویی درونی است، روی بوم میآورد. نقاشی کردن برای او بیشتر روشی برای فکر کردن، فکر کردن عمیق است. این روش اما، زبانی قابلتشخیص با کدهایی از پیش تعیینشده نمیسازد. تبدیل به شعری میشود که کلمات، رنگها هستند و مفاهیم، حسهایی که باید دید و درکشان کرد. درنتیجه، نقاشی کردن حرکتی میشود برای رسیدن به ریشههای حواس و سفری که برای کشف منشأ چیزها انجام میشود. آثار او در ضمن اینکه به چیزی ظاهرا آشنا بیرون از خود اشاره دارند، میتوانند تا بینهایت تاویل شوند.
وحید، سفر دورودراز خود را از بازنمایی انتزاعی اشیاء و مناظر در نخستین کارهایش آغاز کرد و اکنون به ثبت و نمایش همه آن چیزهایی رسیده است که نادیدنی هستند. نشان دادن بهجای گفتن، پیرامون تجربه بودن در جهان.
«راهها و گلها گم میشوند»، دریچهای میسازد به دیدن جهان پیرامون، بدون محدودیتهای چشم مشاهدهگر.
این مجموعه دعوتی است به مشاهده ژرف، فارغ از تنگناها و محدودیتهای همیشگی و از پیشساخته، تا بتوانیم اشیاء و پدیدههای پیرامون خود را به شیوهای نو، خلاق و متفاوت درک کنیم. همچون گام نهادن در مسیری که بهدنبال پاسخی برای این سؤال است: معنای تجربه زندگی روزمره ما چیست؟ و پاسخ این است شاید: هیچچیز و یا خیلی چیزها.